سردمداران جنایات رسانهای تا کنون صدها پیام دیگر به مردم فرستادهاند تا بتوانند مافیای یهودی را ترویج کنند. ازدواجهای بین نژادی، چند فرهنگی، زندگی همجنسبازان، حرص و آز، فساد و بیبندوباری برای آن به میان آمده است که حواس مخاطبین را به سوی خود بکشاند، آنها را خاموش کند، روح انسان را از مسیر اصلیاش منحرف کند و فردیتگرایی را از بین ببرد.
پایگاه تحلیلی آمریکایی « وترنز تودی»، در مقالهای به قلم «مایک استاتیز»، مینویسد: دیگر زمان آن رسیده است که مردم آمریکا به خاطر منافع شخصی و جمعی خود در مقابل مافیای یهودی بایستند. وی با اشاره به استفاده این قدرت از ابزار رسانهای برای شستشوی مغزی آمریکاییها، به خصوص نسل جوان، خاطر نشان کرد که بیشتر برنامههای تلویزیونی و اینترنتی آمریکا هدفی مشترک را دنبال میکنند و آن هم چیزی نیست جز ایجاد رعب و وحشت، امیدواری، انحراف از مشکلات اصلی، آشفتگی و حرص و آز در بین مردم این کشور.
* خودشیفتگان در پی راهی برای ارضای نیازشان به توجه هستند
آشفته بازار رسانههای جمعی از خیلی جهات شبیه برنامههای نه چندان جذاب تلویزیونی است؛ برنامههایی که زندگی افرادی خودشیفته و مبتلا به اختلالهای روانی را به تصویر میکشد، افرادی که در به در به دنبال توجه میگردند. آنها اجازه میدهند که دوربین تلویزیون به زندگی خصوصیشان پای بگذارد، تنها به این امید که شاید شهرتی کسب کنند.
* اما شاید کنایهآمیزترین جنبه این برنامهها: بیشترشان از روی متن اجرا میشوند
فرقی ندارد که «شبکه آموزش» را تماشا کنید یا «شبکه تاریخ» و «شبکه زندگینامه»، چرا که همه جا با برنامههایی روبرو خواهید شد که تنها وقت شما را تلف میکنند؛ یا دارند مشکلات افرادی را نشان میدهند که دچار بیماری چاقی هستند و میخواهند لاغر شوند، یا در صدد رفع مشکلات رفتاری و یا هزاران معضل دیگرشان هستند. در برنامههای دیگرشان هم چند کمعقل و بیاعتقاد را جلوی دوربین به جان هم میاندازند.
* انحراف و فساد در لباس تجملگرایی
بیشتر این برنامهها تنها با هدف ترویج انحراف و فساد در جامعه ساخته میشوند. راهشان هم پرزرق و برق نشان دادن اسباب غرور، آز، بیقیدی و وحشیگری انسانهاست، کاری که تنها «هالیوودیهای» همجنسباز، معتاد و انسانهای مجنون دیگر میتوانند انجام دهند.
* برخی مربیان سلامت تلویزیون خود به مشاور نیاز دارند
هالیوود به خاطر آن دسته از مخاطبان غیرعادی خود که به دنبال درمان مجانی بیماریشان هستند به عرصه سلامت روانی هم پای گذاشته است و برنامههایی را به نمایش میگذارد که در آنها یک عده مربی سلامت و نیروهای قلابی را که خودشان بیشتر به مربی سلامت نیاز دارند، به چهرههای تلویزیونی تبدیل میکند.
* «اپرا وینفری» که رسانهها او را «ملکه کلام» میدانند، باعث مطرح شدن نام بسیاری از این چهرههای قلابی است
خیلی از این تبهکاران تنها با یک باز ظاهر شدن در برنامه «اپرا وینفری» ره صد ساله برای دستیابی به شهرت را یک شبه طی میکردند. آنها در ادامه راهشان دهها کتاب بیفایده هم نوشتهاند که توصیههای اقتصادی وحشتناکی برای خواننده خود دارند. جنسی که آنها به مردم میفروشند حرص و آز است ولی در لباس دست نیافتنیهایی چون پول، عشق و خوشبختی. حتی برخی از آنها برای خود برنامه تلویزیونی ترتیب دادهاند و مطالب بهدردنخوری را تحویل مردم میدهند که از کسی جز عناصر «هالیوود» انتظار نمیرود.
* سادهلوحانی که با طناب این شیادان به چاه مرگ شتافتند
میلیونها سادهلوح هم هستند که گول این شیادان را خوردهاند و صدها میلیون دلار به جیب آنها ریختهاند. حداقل هر کدام این افرادی که با برنامه «اپرا» برای خود اسم و رسمی بدست آوردهاند، مسئول مرگ چند تنی هستند که با توصیههای آنها کارشان به مرگ کشیده شده است. چند سال پیش، «جیمز آرتور ری» که خود را «جنگجوی روحانی» میخواند، پس از شهرتی که به دنبال شرکت در برنامه «اپرا» در بین اصحاب رسانه کسب کرد، در نقطهای نزدیک شهر «سدونا» واقع در ایالت «آریزونا» یک مرکز تشکیل داد. وی در یکی از برنامههای خود، شرکتکنندگان را وادار کرد که برای رسیدن به «آمادگی ذهنی» به مدت دو ساعت در یک «سونای سنتی» بنشینند. نتیجه کاری «ری» این بود: دو تن از این افراد جان سپردند و چندین نفر دیگر هم راهی بیمارستان شدند. اگر به وبگاه «ری» سری بزنید خودتان میبینید که رسانهها تا چه اندازه باعث ترویج فعالیتهایش شدهاند.
* اپرا هیچگاه اظهار پشیمانی نکرد
اگرچه «اپرا» طی تمام این سالها باعث شروع و ترویج فعالیتهای چنین شیادانی شده است، هیچگاه مسئولیت زیانهایی را که این افراد به مردم زدهاند بر عهده نگرفته است. علاوه بر این، حتی تا کنون هیچگونه انتقادی جدی هم از وی نشده است که در ساختن برنامه از این افراد با دقت عمل نکرده است. در عوض همواره او را به عنوان کسی که خدماتی شایان به جامعه خود عرضه کرده است، ستایش کردهاند.
* دشمنی اپرا با مردم آمریکا رودرروست
«اپرا» بیشتر از این که به جامعه خدمت کرده باشد، فاجعهای عظیم برای مردم به ارمغان آورده است. به یاد داشته باشید که درآمد «اپرا» از طریق تبلیغات و توافقنامهها تأمین میشود؛ بدین معنا که وی متعلق به بخش اداری آمریکاست و برای دشمن مردم این کشور کار میکند.
* اهداف برنامههای تلویزیونی در عمل تغییر میکند
فرقی ندارد که برنامه مبتلایان به چاقی عاشق لاغر شدن را میبینید یا زنان جذاب ولی کمخردی را که حاضرند جلوی چشم میلیونها بیننده شخصیت خود را نادیده بگیرند؛ همه این برنامهها بر روی یک مسئله تمرکز یافتهاند: جنبههای تیره و منفی شرکتکنندگان در برنامه. به نظر من آنها در پی یافتن راهی هستند که از طریق آن بیننده در مورد زندگی شخصی خود احساس بهتری بدست آورد، اما به نظر میآید که نتیجه کاملا عکس این بوده است. در بسیاری از موارد، این گردنکلفتان، هرزهها و طبقه وازده جامعه، ستاره تلقی میشوند.
* پیام همه شبکههای تلویزیونی آمریکا مشترک است
بیشتر بخش جدی برنامههای تلویزیونی را برای شستشوی ذهن سیاسی و اجتماعی-اقتصادی افراد جامعه نگه میدارند. در آمریکا به این بخش «اخبار» میگویند. مهم نیست که چه شبکهای را برای تماشای خبر انتخاب کنید. همه آنها یک پیام را به مخاطب میرسانند؛ همان پیامی که از رسانههای تحت کنترل شدید و دستکاری شده جهان اولی انتظار میرود. با کمال تعجب باید بگوییم که انتقال خبر در آمریکا برای ترویج موارد زیر به کار میرود:
رعب و وحشت: برای ترساندن مردم از تهدید تروریستها به دروغ و فریب چنگ میزند؛ این مسئله باعث میشود که ماشین جنگ آمریکا به کار خود ادامه دهد و آقایان میلیاردها دلار از مالیات دهندگان بچاپند تا ارتش و صنعت را تأمین مالی کنند.
امیدواری: بدین منظور که مردم به خاطر اوضاع بد اقتصادی احساس بدی نداشته باشند. این اقدامات نشاطبخش برای این است که اعتماد مشتریان جلب شود و در نتیجه مردم جامعه نسبت به اقتصاد و آینده خود امیدوار بمانند. با این کار آنها تشویق میشوند که پول بیشتر خرج کنند و با این کار اوضاع اقتصادی هم رونق مییابد.
آشفتگی: برای این که آنها بدون در دست داشتن رسانههای جمعی نمیدانند اوضاع اطرافشان در چه حال است. رسانه مانند یک تکیهگاه ذهنی است، با این حساب رسانه مطمئن است که میتواند از طریق تبلیغات درآمد خود را تأمین و مخاطبان خود را حفظ کند؛ مخاطبانی که کماکان میشود به آنها دروغ گفت.
انحراف از موضوع اصلی: بدین منظور که مردم مشکلات اصلی خود را فراموش کنند. مخاطبانی که آنتنشان را برنامههای ورزشی و اخبار ستارههای «هالیوود» اشغال کرده است، به جای این که به فکر اوضاع جاری اقتصادی باشند، تمام حواسشان پرت «لیبرون جیمز» و «بریتنی اسپیرز» است، چون اگر واقعیتهای اقتصاد، نظام بهداشت و سلامت و فعالیتهای سیاسی آمریکا را دریابند، خیلی پیشتر از اینها دولتشان را مورد حمله قرار میدهند.
حرص و آز: برای این که مشتریان را به خرید اجناسی وادار کنند که نیاز یا توانایی خریدشان را ندارند. این دیدگاه تنها به دست حامیان مالی رسانهها عملی نمیشود، بلکه تبلیغات آموزشی «پوکر» و برنامه بورس اوراق بهاداری هم که توسط این شبکهها و ایستگاههای شبیهشان به آنتن فرستاده میشود هم در این قضیه نقش دارند.
* بیداری مردم تنها تا جایی که به منافع دولت لطمه نزند
در کل میتوان گفت که هدف رسانه بیدار کردن افکار آمریکاییهاست البته تا آنجا که دولت به راحتی قادر به کنترل آنها باشد. هدف دیگر رسانه آن است که با تقویت وضعیت مصرفگرایی، «طرح پونزی» (یا همان طرح شبه هرمی که وعده سودی کلان را در مدتی کوتاه میدهد) در اقتصاد را کماکان ادامه دهد. با این کار دولت میتواند راحت و بدون هیچ گونه درگیری، آزادیها و اختیاراتی را که زمانی مردم این کشور از آن بهره میبردند، سلب کند و همه را در اختیار بخش اداری آمریکا، «والاستریت» و نظام بانکی قرار دهد.
* جنایات رسانهای اهداف سیاسی دارد
سردمداران جنایات رسانهای تا کنون صدها پیام دیگر به مردم فرستادهاند تا بتوانند مافیای یهودی را ترویج کنند. ازدواجهای بین نژادی، چند فرهنگی، زندگی همجنسبازان، حرص و آز، فساد و بیبندوباری برای آن به میان آمده است که حواس مخاطبین را به سوی خود بکشاند، آنها را خاموش کند، روح انسان را از مسیر اصلیاش منحرف کند و فردیتگرایی را از بین ببرد.
* پیام بازرگانی در برابر میلیونها دلار پول
پیامهای بازرگانی نقشی بسیار مهم در عالم رسانه ایفا میکنند، چرا که بخش زیادی از درآمد رسانهها از طریق تبلیغات تأمین میشود. ادارات دولتی هزاران دلار به دفترهای تبلیغاتی و مراکز روابط عمومی ارسال میکردند تا در مقابل آنها هم پیامهای بازرگانی بسازند؛ پیامهایی که از نظر احساسی و روانی مخاطب را به انجام کاری تطمیع کند. تلاش بیشتر این تبلیغات این بوده است که خواننده را متقاعد کند که دچار افسردگی یا سایر اختلالات و بیماریهای روانی است و در مقابل به آنها داروهای معمولی و یا مکملهای غذایی پیشنهاد میکنند.
* استفاده دائم از وسایل ارتباط جمعی «چندکاره» بودن فرد را نشان نمیدهد
بسیاری از دیوانگان صفحه تلویزیون و نخالههای جامعه وقتی هم که پای تلویزیون نیستند، سر از وبگاههای رسانه جمعی در میآورند. اکثر اوقات هم هر دوی این کارها را با هم انجام میدهند؛ یعنی وقتی دارند به هم پیام میفرستند، یا پیامک میزنند، یا با گوشی هوشمند خود با کسی صحبت میکنند. درست است که این افراد همواره به توانایی «چندکار» بودنشان افتخار میکنند، اما اگر چند دقیقه از آنها بپرسید که به چه کسی پیام میدادند، یادشان نمیآید. خیلی از این افراد بنده وسیله الکترونیک خود شدهاند. این همان چیزی است که کل ساختار اقتصادی – سیاسی جامعه میخواهد.
* خیلی از آمریکاییها دارند تبدیل میشوند به معتادان تلویزیون
مطالب وبگاههای روابط اجتماعی درست مثل رسانههای آنتنی و چاپی زاید و بدردنخور مینماید. امروزه وقتی صحبت از روابط اجتماعی به میان میآید، معمولا همه ذهنها به سوی بزرگترین پایگاه اینترنتی در حوزه روابط اجتماعی کشیده میشود: «فیسبوک»
* رسانه یا دوست الکترونیک؟
تمایل به داشتن روابط اجتماعی ریشه در منافع بینظیر مکالمه و دسترسی به انسانهای دیگر در عالم دیجیتال دارد. کاربران میتوانند عکس، فیلم، گفتگوها را به اشتراک بگذارند، پیوندهای مقالهای و نظر خود را برای هم ارسال کنند و نظرات دیگران در مورد خودشان یا مطالب دیگر دریافت کنند و بخوانند. از نظر من رسانه جمعی تبدیل شده است به یک دوست الکترونیک، حامی الکترونیک و یک مرکز تبلیغاتی الکترونیک. برخی کاربران ارتباط جمعی خود را به دوستان نزدیک و خانواده محدود میکنند، ولی هستند افرادی که دوست دارند با هر کسی که سلیقهاش با آنها یکی است ارتباط برقرار کنند. «فیسبوک» و سایر وبگاههای اجتماعی ادعا میکنند که در برقراری ارتباط نزدیک با دوستان و همکاران به مردم کمک خواهند کرد.
* «فیسبوک» فاصلهها را کم میکند یا زیاد؟
واقعیت آن است که این رسانهها دقیقا عکس این کار را انجام میدهند و مردم را تشویق میکنند که به جای ملاقات رو در رو با یکدیگر یا مکالمه تلفنی واقعی (که البته شامل پیامکها نمیشود)، به این راههای ارتباطی مختصر بسنده کنند. دیگر طرفداران «فیسبوک» بر این باورند که این شبکه راهی است برای پیشرفتشان در زندگی و کار و همچنین به اشتراک گذاشتن تفریحات و افکارشان با مردم دنیا یا با هرکسی که آنها انتخاب کردهاند.
* ارتباط «فیسبوک» با برنامههای تلویزیونی در چیست؟
برای خیلی از افراد این طور به نظر میرسد که هدف اصلی «فیسبوک» کمک به افرادی است که در پی برآوردن نیازهای خود برای جلب توجه هستند؛ البته باید دانست که این نیازها از برنامههای «گفتگوهای کوتاه» که به «ترش تیوی» (برنامههای تلویزیونی آشغالی) معروف هستند، نشئت میگیرد.
* استفادههای مختلف از «فیسبوک»
امکان دیگری که از طریق «فیسبوک» فراهم شده است، «روابط عاشقانه طولانی و کوتاه» است. خیلیهای دیگر هم پیدا میشوند که تنها میخواهند وقتشان را بگذرانند.
* هدف بازیهای «فیسبوک» خالی کردن جیب کاربر است
شاید کم مخاطبترین بخش «فیسبوک» بازیهای (به اعتقاد من) بیفایده رایانهای است، مگر این که نوجوان باشید. هدف از طراحی این بازیها صرفا تخریب ذهن افرادی است گنگ و بیاراده و برای به چنگ آوردن موجودی کارت اعتباریشان. آنها پول خرج میکنند تا لباس زیباتری بر قامت «آواتار» شان بپوشانند یا به مرحله بعدی یک بازی پوچ راه یابند. وقتی یک شرکت ساخت بازیهای رایانهای یک برنامه تفریحی را با ارزش 10 میلیارد دلار میسازد، بر همگان ثابت میشود که کاسهای زیر نیمکاسه است و قصد رسانههای جمعی فقط سود مالی است.
* رسانه جمعی، مسائل جنسی، دروغ، قتل و تصاویر مستهجن
این وبگاهها هرچه قدر هم که جذابیت داشته باشند، باز هم نمیتوان از خطرات و مضرات استفاده از آنها چشم پوشید. در حال حاضر هم در وبگاههایی چون فیسبوک و «مای اسپیس»، فعالیتهای غیرقانونی و جنایی زیادی در حال شکلگیری است.
* تصاویر و فیلمهای غیراخلاقی کاربران «فیسبوک» و «مای اسپیس» را میفروشند
پخش گسترده تصاویر مستهجن چیزی نیست که بتوان به راحتی از کنارش گذشت. حتی بخشی پرطرفدار در شبکه اینترنت یافت میشود که به صورت خاص تصاویر و فیلمهای غیراخلاقی کاربران «فیسبوک» و «مای اسپیس» را به فروش میرساند.
* انحرافات اخلاقی در بین کودکان در پی استفاده از «فیسبوک»
حتی در بین این تصاویر، تصویر انحرافات اخلاقی در بین کودکان هم به چشم میخورد. در تحقیقی که در سال 2008 انجام شد، حدود 20 درصد از نوجوانان آمریکایی تصاویر عریان و نیمه عریان خود را به دوستانشان و به کل اعضای یکی از وبگاهها فرستادهاند. پیامد چنین کاری یا زندان است یا تشکیل پروندهای از فرد به نام «متجاوز جنسی» بر اساس «قانون مگان».
* الگوی بیشتر کودکان منحرف آمریکایی ستاره پرزرق و برق هالیوود است
این رفتارهای ناپسند اجتماعی حاکی از آن است که مشکلات جدیتری هم از ناحیه این وبگاهها متوجه افراد جامعه است. با این حال، نمیتوان کودکان را به خاطر چنین رفتاری سرزنش کرد، چرا که میدانیم و میبینیم نوجوانان و هرزههایی که زرق و برق هالیوود کورشان کرده است، چطور ذهن این کودکان را شستشو میدهند. وقتی دختری تنها به خاطر پخش عمدی فیلم مستهجنش در فضای اینترنت به پول و شهرت میرسد، هیچ جای تعجبی برای خانوادهها باقی نمیماند که ببینند بچههایشان دست به چنین اعمال ناپسندی میزنند.
* حواس خانوادهها کجاست؟
از آنجایی که نگاه خانوادهها به گونه دیگری است، پیامی که به سیستم اداری آمریکا میرسد تنها یک چیز است: واقعیتهای ناپسند در مورد چهرههای معروف جامعه امری است قابل قبول. در نتیجه بسیاری از بزرگترین خردهفروشان حاضرند که میلیونها دلار بدهند تا از این افراد هرزه توافقنامه بگیرند. آیا دیگر خانوادهای مسئولیتپذیر پیدا نمیشود که به دنبال ممنوع کردن آن دسته مارکهای تبلیغاتی باشد؛ مارکهایی که صاحبان شرکتشان از چهرههای مشهور ولی هرزه جامعه توافقنامه گرفتهاند.
آیا واقعا فکر میکنید فرزندتان فیلم غیراخلاقی «کیم کارداشیان» را ندیده است؟ بهتر است بیدار شوید. در نهایت میتوان خانواده را مسئول رفتار نابهنجار کودکشان قلمداد کرد، چرا که به آنها اجازه میدهند که خود را در معرض این برنامههای بیمصرف تلویزیون قرار دهند. اما به خاطر برنامههای اغراقآمیز و منزجر کنندهای که از سوی هالیوود، فرهنگ عامه و سایر وسایل ارتباط جمعی ساخته میشود و هم از لحاظ اخلاقی و هم از نظر رفتاری مخرب هستند، باز هم باید خانوادهها را مسئول دانست، چرا که در مقابل این همه معضل اجتماعی نتوانستهاند به طور جمعی به پا خیزند و اعتراض کنند. واضح است که بیشتر والدین وقتشان را کمتر صرف کنترل فرزندشان میکنند و ترجیح میدهند که حواسشان را جمع حساب «فیسبوک» و تلفن هوشمندشان کنند.
* شستشوی مغزی جوانان راحتتر است
کودکان آنچه را که در تلویزیون میبینند، تکرار میکنند، مخصوصا اگر چیزی را که میبینند، محبوبشان هم باشد. خطرات استفاده از اینترنت کافی است تا بدین مسئله برسیم که کار کودکان با این وبگاههای ارتباطی را باید محدود و محدودتر کرد. اما لازم نیست نفس خود را نگه دارید. یکی از مهمترین اهداف رسانههای جمعی جوانان هستند. شستشوی مغزیشان راحتتر است و پول بیشتری را صرف خرید لباس، موسیقی، ابزار الکترونیک، تغذیه و نوشیدنی میکنند؛ البته پول خودشان که نه، پول پدر و مادرشان.
* یهودیها فیلمهای غیراخلاقی میسازند
در بحث خطرات استفاده کودکان از اینترنت، رسانههای جمعی و سایر رسانهها، نمیتوان مشکل وحشتناکی به نام استفاده بلامانع کودکان از مطالب غیراخلاقی در اینترنت را نادیده گرفت. یک دقیقه به این قضیه فکر کنید. اگر فرزندی دارید میدانید که خرید مجلههای مستهجن از دکه سیگارفروشی برای فرزندتان ممکن نیست، اما آنها میتوانند در سن 15، 12، 9 یا حتی 7 سالگی هم زنندهترین مسائل غیراخلاقی را در اینترنت مشاهده کنند. به نظر من یکی از نگرانکنندهترین مسائل حال حاضر در جامعه همین است؛ مشکلی که برای رفعش تا کنون هیچ اقدامی صورت نگرفته است. من فکر میکنم که اگر شما فرزندی دارید، مهم نیست سنش چقدر باشد، و اگر مسئله فوق برایتان اهمیتی ندارد، اصلا شایستگی و صلاحیت نگهداری درست از فرزندتان را ندارید و میتوان شما را بیمسئولیت خواند.
* در استفاده از سایت باید سن کاربر لحاظ شود
در نخستین روزهای بازگشایی اینترنت، «قانون ارزشهای ارتباطی» در سال 1996 تمام سایتهای غیراخلاقی در آمریکا را موظف کرد که به منظور تعیین سن کاربران، استفاده از کارت اعتباری را اجباری کند.
* لغو قوانین حفاظت کودکان در برابر خطرات اینترنت
یک سال پس از آن، این قانون حافظتی از دستور کار «اتحادیه آزادیهای مدنی آمریکا» حذف شد. در مدت زمان کوتاهی پس از آن، به منظور حفاظت کودکان از خطرات شبکه اینترنت، «قانون حمایت از کودکان در شبکه اینترنت» در سال 1998 تصویب شد، اما این قانون هم چندی بعد در سال 2004 توسط اتحادیه مذکور لغو شد.
* مبارزه برای حفظ حقوق مردم البته تا جایی که حقوق خودش به خطر نیفتد
این اتحادیه که سازمانی یهودی-محور است، ادعا میکند که هدفش نبرد برای حفظ حقوق شهروندان آمریکایی است، اما نکته مهم آن که این اتحادیه تنها وقتی از آزادی شهروندان دفاع میکند که به نفع یهودیان و در کل مافیای یهودی باشد. در دهههای گذشته، موفق شد که علاوه بر مبارزه برای بازپسگیری حقوق همجنسبازان، لغو مراسم مذهبی در مدرسه و برکناری تمام چهرههای مذهبی از دولت را از آن خود کند.
* قیمت سود فیلمسازان یهودی ویرانی جامعه آمریکاست
عجیبتر این که دسامبر هر سال یک «شمعدانی یهودی» در حیاط کاخ سفید قرار داده میشود. مشخص است که هدف این اتحادیه تقویت سودی است که از طریق صنعت ساخت فیلمهای مستهجن به جیبش سرازیر میشود، اما به چه قیمتی؟ به قیمت ویرانی جامعه آمریکا. معلوم است که کارشان را هم خیلی خوب انجام دادهاند. این اتحادیه درست مانند «اتحادیه ضدافترا» هر روز جامعه آمریکا را به ورطه نابودی نزدیکتر میکند.
* استفاده بچهها از وبگاههای غیراخلاقی به نفع مافیای یهود است
من فکر میکنم که اکنون زمان خوبی برای مردم آمریکا (مخصوصا والدین) است که به این دستکاریها در رسانه عمومی و شکستن حریم خصوصی افراد اعتراض کنند. کمترین کاری که میتوانند انجام دهند این است که دسترسی فرزندشان به این گونه وبگاهها را ممنوع کنند. اگر به بچهها اجازه استفاده از این وبگاهها داده شود، همهچیز در دست مافیای یهود خواهد بود.
* قانون مضحک اتحادیه ضد-افترا برای محکوم کردن آمریکاییها
کمک سازمان جاسوسی اسرائیل و گروه نژادپرست «اتحادیه ضدافترا» باعث شده است که مردم آمریکا در آستانه قرار گرفتن در فهرست جنایاتی چون «قلدری در فضای مجازی» و همچنین «گفتار نژادپرستانه» باشند. همچنین اتحادیه مذکور قانونی مضحک از جرایم نژادپرستانه ترتیب داده است و سعی دارد که با آن آمریکاییها را مجرم قلمداد کند.
* جرم جرم است
مهم نیست که طبق قانون در اقدام نژادپرستانه قربانی بودن سفیدپوست ناممکن است. مهم نیست که اقدام سیاه پوستان علیه سفیدپوستان شایعتر از اقدام سفیدپوستان علیه سیاه پوستان باشد. جرم جرم است. هیچکس نمیتواند ذهن یک مجرم را در حین ارتکاب به جرم بخواند و بفهمد که آیا این کار را از روی خشم و تنفر انجام داده است یا خیر. در هر صورت استفاده از «خشم نژادپرستانه» برای افزایش میزان کیفرش خیلی مضحک است، چرا که جرم جرم است.
فارس